تو کلاس نشسته بودیم چند نفر از بچه ها شلوغ میکردند بعد از چند لحظه یک نفر پیش استاد با صدای بلند به بچه هایی که شلوغ میکردند تذکر داد استاد بعد این داستان جالب رو گفتند که روزی سه نفر در حال خواندن نماز بودند که یک نفر در میزنه یکی از نماز خوانها میگه احمد برو درو باز کن احمده بر میگرده میگه حسن تو نماز حرف نمیزنند بعد نفر سومی میگه احسنت به خودم که حرف نزدم بعد این همه متوجه اشتباهشون شدند ساکت شدند
..
..
نظرات شما عزیزان:
سلام ممنون كه سرزدين وبلاگ زيبايي دارين
راستي ممنون كه لينكم كردين من هم لينكتون كردم
راستي ممنون كه لينكم كردين من هم لينكتون كردم
تاريخ : شنبه 29 مهر 1391
| 22:34 | نویسنده : محمد اسلامی |